شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

...وای چی بپزم؟؟؟؟

یکی از معضلاتی که ما کدبانوها خانمهای خونه هر روز و شب باهاش درگیر هستیم اینه که وای چی بپزم ؟وای چی درست کنم؟ 

حتی اگه یخچال و فریزر شما خالی تر از خالی هم نباشه و آقای خونه و شیرین عسل خونه، خوش خوراک باشن بازم سردرگم هستید که چی درست کنید 

  

من چند راه رو امتحان کردم ؛ 

یک لیست درست میکنم مینوسیم: 

شنبه عدس پلو 

 یکشنبه قورمه سبزی 

  . 

    . 

       .  

یا زنگ میزنم به مامانم اما میبینم اونم گیرافتاده  

         راه بعد ورق  زدن کتابها و مجله های آشپزیه، کتاب آشپزی با ماکروفر، 450 غذا برای هر روز سال، آشپزی برای کودکان ...

مجله های آشپزباشی، ساناز سانیا، هنر آشپزی ..... 

اما...به قول آقای خونه تو فقط کتاب و مجله های آشپزی جمع میکنی

 

یه راه هم اینه که ببینم خانم همکارم برای ناهار امروز شوهرش چی درست کرده فرستاده  

 

یا در خونه رو باز میکنم بومیکشم ببینم همسایه های محترم دارن چی میپزن، اکثرا بوی سوختگی میاد. 

 

از وقتی شایان جونینو میتونه با ما غذا بخوره مجبورم تازه به تازه غذا درست کنم البته از پارسال اوضاع خیلی بهتره چون اون موقع مجبور بودم براش غذای مخصوص بپزم بعدش هم میکس کنم .آلان وقتی از شایان میپرسم شایان جونی چی میخوری؟ 

میگه پوولو 

پولوی چی پسرم ؟

پوولو یووببی 

 اما همیشه که نمیشه لوبیا پولو و استامبولی خورد  

 در مورد یک چیز تکلیفم روشنه و اون ماکارونیه. شایان به هیچ وجه ماکارونی دوست نداره و نمیخوره. 

 در آینده ی نزدیک میخوام چند تا غذای جدید بپزم که دستورشونو از یکی از همین مجله های آشپزی برداشتم اگه خوب بود به شما هم پیشنهاد میدم که امتحانشون کنید 

 یادم افتاد که برای امشب شام نداریم حالا بگو چی بپزم

  

 

 

 

کارگاه شعر شایان جونینو

همسرایی من و شایان جونینو: 

 

مامان :                                                               شایان جونینو:

شایان جونینو در کجایی؟                                         ایجا 

چی چی خوردی؟                                                  پوولو

مال من کو؟                                                           میو 

اگه میو رو ببینم سر دمشو میچینم

 

 

 

این قطعه، ساده شده و تغییر یافته ی  شعر زیره: 

حاجی لک لک در کجایی؟                         در بلندی

چی چی خوردی؟                                       نون قندی

مال من کو؟                                            زیر آبکش

آبکشش کو؟                                             پیشی برده

اگه پیشی رو ببینم سر دمشو میچینم 

 

 

شما مامانها ی مهربون هم اگه مثل من خلاق  باشید از شعر و داستان خوندن با کوچولوهاتون لذت میبرید

...و زمان در گذر است!

آخرین روز فروردین امسال دوستی گفت خب امسال هم تموم شد...الان که فکرش رو میکنم میبینم واقعا چقدر سریع ماه ها از پس هم اومدن و رفتن تا دی از راه رسید و این دو ماه و اندی باقی مونده از سال هم تموم میشه و ... خدا کنه به خیر و خوشی تموم بشه

توی سه فصل گذشته حتما اتفاق های تلخ و شیرینی برامون افتاده، حتما تصمیم هایی گرفتیم که یا انجامشون دادیم یا در حال انجام شدن هستن و یا منتظر یه وقت مناسب میگردیم تا عملیشون کنیم و یا اصلا شک داریم که به صلاحمون هست یا نه و در وضعیت استخاره به سر مییبریم

 

خیلی دوست دارم که با خصوصیات خوب تقویت شده و  بد ترک شده وارد سال جدید بشم . 

بعضی شبها وقتی وجدانم منو محاکمه میکنه شرمده میشم از خودم بدم میاد و قول میدم که مثلا مامان خوبی بشم  یا اینجوری نباشم و اونجوری رفتار کنم، ولی بازم بعضی وقتا از دستم درمیره و قول و قراری که با خودم گذاشتم فراموشم میشه. 

 

انسان، فراموش کاره و بعضی وقتها فقط فراموشیه که میتونه درمون دردی باشه مثلا فراموش کنیم که فلانی فلان حرف رو به من زد یا اصلا خود طرف رو از یاد ببریم . 

 

بعضی وقتها هم ما کاری میکنیم که فقط باید از خدا بخواهیم که از یاد طرف بره تا دوباره راهی برای برگشت باشه.... 

 لحظه ها سریع میگذرن خیلی سریع و بی رحمانه . 

 

چقدر خوبه که فرصتی برای جبران داشته باشیم. 

چقدر خوبه که فرصتی برای جبران ایجاد کنیم.  

 چقدر خوبه که بخشیده بشیم. 

چقدر خوبه که ببخشیم.

  

پاییز نامه

میگن پاییز سلطان فصلهاست، ولی وقتی توی یه آپارتمان کوچیک توی یه برج چند ده واحدی زندگی میکنی، وقتی از شیشه ها به بیرون نگاه میکنی بازم برج میبینی، چقدر این سلطانیت پاییز رو میشه حس کرد؟  

باید شانس بیاری تا یه ضلع خونت رو به فضای سبزی باشه، اونوقته که یه روز صبح که از خواب پامیشی پرده اتاقتو که کنار زدی اولین شکوفه ی رو درختی تو رو عاشق میکنه، روز دیگه چمن های سرسبز و درختهای سبز پوش به تو انرژی میده... بعد خودتو مقابل یک تابلوی زیبایی از رقص رنگها در کشاکش باد و برگ میبینی... وای از اون صبحی که بلند بشی و نقره ای فرش طبیعت رو ببینی، دلت میخواد بپری بیرون و روی این فرش قلت بزنی دور خودت بچرخی و فریاد شادی سر بدی.  

با وجود مه غلیظ خاکستری همیشگی بهتره زحمت رصد کوه و آسمونو به خودت ندی حتی شاید به ندرت بتونی ده تا نفس عمیق بکشی اصلا اگه اینطور بشه ریه هات تعجب میکنن...بیایید از بحث قدیمی آلودگی هوا بگذریم....  

واااااااااااااااای خدای من .......... آلان که از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم که داره برف میاد و این اولین بارش برف امساله که دارم میبینم .... خدایا شکرت ...  

هر لحظه هم شدتش بیشتر میشه 

یعنی فردا همه جا سفید پوشه.... فکر نمی کنم چون هنوز زمین گرمه 

 

خوب مثل اینکه زیادی جو گیر شدم .... داشتم چی میگفتم ...

ادامه مطلب ...