شایان بهترین هدیه خدا
یادداشتهای روزانه مامان شایانشایان بهترین هدیه خدا
یادداشتهای روزانه مامان شایاندرباره من
من در 15 مهر 1383 با همسر عزیزم ازدواج کردم و دو سال بعد در اول بهمن 1385 خداوند شایان را به ما هدیه داد .
ادامه...
پیوندها
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهنویسندگان
- ندا 66
بایگانی
- اسفند 1390 3
- آبان 1390 3
- تیر 1390 3
- خرداد 1390 2
- آبان 1389 3
- تیر 1389 1
- بهمن 1388 1
- آبان 1388 1
- شهریور 1388 1
- تیر 1388 1
- خرداد 1388 2
- اردیبهشت 1388 3
- فروردین 1388 7
- اسفند 1387 2
- بهمن 1387 9
- دی 1387 9
- آذر 1387 12
- آبان 1387 3
آمار : 53695 بازدید
Powered by Blogsky
صحبتهای شایان و دوستش آرین
طبق معمول یه روز آرین دوست شایان به خونه ی ما اومده بود و من هم به طور نامحسوس اونا رو زیر نظر داشتم 
، وسط ماشین بازیشون شایان از آرین (3 ساله) پرسید:
آرین! تا حالا معلمتون شماها رو دعوا کرده مثلا چیکار کنی دعوا میکنه ؟
آرین : چیکار کنی دعوا میکنه
شایان: نه میگم چه کاری بکنی دعوا میکنه؟ مثلا اگه صندلیها رو بلند کنی یا خوراکی بچه ها رو بگیری بندازی هوا ؟؟؟
آرین : بله
شایان: تو تا حالا این کارو کردی؟
آرین : بله
شایان: واقعا !؟
آرین : بله
شایان: معلمتم دعوات کرد؟!
آرین : بله ، دعوا میکنه
ندا
پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:07
رو حرف اون آرین نمیشه حساب کرد.
چون فقط بلده بگه "بله"