شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

بازی با کارتهای تاروت

 برای انجام این بازی؛ 

 -flash player نصب کنید 

-دکمه شروع رابزنید 

-سه دسته کارت ظاهر میشود . یک کارت از بین آنها انتخاب نمایید . در هر سه مرحله همان دسته ای را انتخاب نمایید که کارت مورد نظرتان در آن قرار دارد. 

-بعد کارت ظاهر شده را رو کنید ....همان است که در ذهنتان انتخاب کرده بودید. 

-و مفهوم کارت خود را بخوانید. 

اگه آماده اید اینجا کلیک کنید.........

زمستان در بهار!

تهران در روزی که گذشت؛

سه شنبه 25/1/88 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همان روز، دو ساعت بعد؛ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

یادتونه درپست ...گاو نر نتواند...آورده بودم که امسال اتفاقهای عجیب و غریبی میوفته..ظاهرا در مورد آب و هوا اینجوریه که جای اسفند و فروردین عوض شده. در یک روز هم برف داریم هم بارون هم آفتاب هم باد Mad Smiley 

بله انگار این ننه سرما حسابی عاشق عمو نوروز ما شده و خودشو یه جورایی بهش چسبونده و ول بکن نیست .ما و درختهای بیچاره را هم بی خیال، چشم باز نکرده باید برن توی کما .از میوه های وطنی خبری نخواهد بود و بازار خارجیهاش داغ میشه ...شلیل کیلویی 8 هزار تومانی...  همینجوریش گرونی بیداد میکنه چه برسه به وقتی که درختهای میوه هم سرما زده بشن. 

به باغدارها گفته شده تا نگذارن برف روی درختها بمونه و با روشهای مخصوصی برف ها رو آب بکنند  ( حدس میزنم با دستگاه هایی که مثل سشوار میمونه)...بیچاره باغدارهایی که محصولشونو پیش فروش کردن. 

 تبلیغ گرما در سرما، سرما در گرما که یادتونه (فکر کنم تبلیغ سپهر الکتریک بود)حکایت سال 87 و 88 شده، من که دوباره لباس های پشمی و پالتو و شال بافتنی هامو از گنجه دراوردم، همه  شوفاژها هم روشنه  خدا کنه شایان مریض نشهWorshipper

زیر باران باید رفت

روزهای بارونیتون مبارک ! 

همراه با آهنگ بارون با صدای آرشام (در حال پخشه)  

                                

بعد از ۱۹ سال

خیلی حس عجیبیه نمی دونم تجربش کردین یا نه... 

دو روز پیش ایمیلی بهم رسد. اسم فرستندش هیجان زدم کرد .... اسم یه دوست رو از دوران خوش مدرسه به یادم آورد.... آره خودش بود.... اسم خیلی از دوستان دوران تحصیلم رو با اینکه همدیگر رو نمی بیبنیم و یا امیدی به دیدن دوباره اونها ندارم، توی ذهنم مرور میکنم، برای همین بود که با دیدن اسمش برای چند ثانیه انگار رفتم توی اون دوران، مدرسمون، کلاسمون و .... اون بود که با روپوش سرمه ای رنگش جلوم وایساده بود، خیلی واضح.....ازدواج کرده و حالا... یه دختر کوچولوی ناز نازی داره .......آره این دیگه خواب نیست بعد از ۱۹ سال همدیگرو در دنیای مجازی اینترنت پیدا کردیم....  

دوست دارم دسته گل زیر را در همین دنیای مجازی به او تقدیم کنم... به شکوفه