شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

پست چند منظوره!

1- بالاخره بعد از مدتی دست به پست شدم البته توی این مدت کمی به قالب وبم رسیدم و توی این وب و اون وب سرک کشیدم و به نظرات دوستای گلم که زحمت کشیدن برام پیغام گذاشتن و مخصوصا تولدم رو تبریک گفتن جواب دادم .

یه بار دیگه از شما عزیزانم که به من سرمیزنین و برام یادگاری میذارین یا نمیذارین، تشکر فراوون کنم   

 

2-داشتم فکر میکردم چه خوب شد یه وب راه انداختم چون این دوره زمونه کم کم حال و احوال پرسی با تلفن هم داره دمده میشه(مد نیست). SMS و MMS و چند XMS دیگه داره جاشو میگیره رایانه و اینترنت هم که همینجور ریخته تازه کلاس هم داره، احوالپرسی های اینترنتی. خونه ی هم رفتن و دید و بازدید رو که اصلا حرفشو نزن، مگر در وقت اضطرار ....وا آدم مرتجع.... باید با تکنولوججی پیش رفت .  

توی وب یکی از دوستای جدید وبلاگیم خوندم که با دوستای وبلاگیش هر چند وقت یه دفعه دور هم جمع میشن و... بازم به همت اونا 

  

3-شایان جونینو کم کم داره به من عادت میکنه مخصوصا بعد از چند روز تعطیلی که داشتیم دیگه سخت ازم جدا میشه .دیروز و امروز وقتی میخواستم بذارمش پیش مادرشوهرم، نمیرفت بغلش و بهش میگفت بووروو (یعنی برو توی خونه) و گوله گوله اشک میریخت . 

من که داشت دیرم میشد دادمش بغل مادرشوهرم و شایان هم گریه میکرد  ماماجون...ماماجون  

مادرشوهرم هم شایان رو زود برد تا حواسشو پرت کنه و بازیش بده، بعد هم که رسیدم شرکت با من تماس گرفت که نگران نباش، شایان حالش خوبه و داره با بابایی برج سازی میکنن (به زبون شایان، بووجاجی)  

دیروز بهش قول دادم که وقتی خوابدی و بلند شدی ساعت شیش شد، میام پیشت. برای همین و برای اینکه بد قول نباشم، بعد از کار رفتم خونه ی مادر شوهرم اینا . 

شایان خواب بود وقتی چشماشو باز کرد من بالای سرش بودم  

خیلی از خودم راضی شدم  

 یادم میاد دوران دانشجویی یکی از بچه ها که متاهل بود و پسری هم داشت (اسم پسرش یادم رفته) بعد از دو ترم مرخصی تصمیم گرفت پسرش رو بذاره مهد. یه روز توی سلف دیدمش گفتم چیکار کردی. گفت هیچی... همین که پسرم رو گذاشتم مهد بر گشتم خونه و های های گریه کردم به دو هم رفتم پسرمو از مهد برداشتم و چسبوندم به خودم.  

4-اگه اهل دیدن عکسهای قدیمی هستین اینجا کلیک کنید. 

 

5-تا پست بعد 

نظرات 2 + ارسال نظر
بهزاد پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 14:40

این دفعه بجای خود نوشته ها ، همش توجهم به آیکون هاست.
خیلی جالبن.

یعنی گذاشتن این جنگولکها خوبه یا بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوید شنبه 12 بهمن 1387 ساعت 16:56

ein icone ham ke kolah sareshe manam ke mige chekerim albate 30bikesh shabihe mane haaaaa

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد