شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

شایان بهترین هدیه خدا

یادداشتهای روزانه مامان شایان

تولدم مبارک!

 

چند سال پیش در چنین روزی در بیمارستان لیلای سابق / خانواده ی فعلی بعد از بد قلقی های زیاد یه دختر توپول موپول ۳۵۰۰ گرمی بدنیا اومد.

مادر بزرگش گفت : عروس گلم اسم دخترکت رو لیلا بذار !  

غافل از اینکه مامانی قبل از ازدواج اسم این گل دختر شو رزرو کرده بود (یاد اون بنده خدا افتادم که اسم پسرش رو گذاشته بود آریا چون توی بیمارستان آریا بدنیا اومده بود، راستی خوب بود منم اسم پسرم رو بهمن یا محرم میذاشتم)  

سالهای خوش اول زندگی سالهای فراوونی.  

مامانی و بابایی تا میتونستن برای این یکی یکدونه اسباب بازی خارجی رنگ و وارنگ میخریدن (هنوزم بیشترشون سالم اند) 

 

وقتی خاطراتی واضح از چهار سال اول زندگیش برای بابایی میگه اون غرق در حیرت میشه و میگه نه!!!!!!!!! اون موقع که تو خیلی کوچیک بودی چه جوری یادته (بعله حافظه برتر که میگن اینه)  

 

سالهای اول انقلاب وقتی که مردم توی خیابون ولیعصر راهپیمایی میکردن وقتی که خاله کوچیکه سراسیمه وارد خونه شد،فوت مامان بزرگش توی حکومت نظامی هنوزم یادشه. 

 هنوزم مزه ی اون بستنی قیفی که بابابزرگ براش توی بهشت زهرا خریده بود یادشه.کجا رفتن مامان بزرگا و بابا بزرگا یادشون بخیر! 

 

روزهای مدرسه روزهای فراموش نشدنی، روزهای جنگ و بمب بارون شیمیایی!  

زمستونهای اونموقع به این شلی های الان مدرسه ها رو تعطیل نمی کردن (به این شلی ها تکه کلام آقامونه) برف میومد اساسی، طوری که دختر کوچولوی ریزه میزه مثل خاله ریزه انگار داره از توی یه دالون برف به ارتفاع دوبرابر قد خودش راه میره. تازه از سرویس مدرسه هم خبری نبود. ۸ ساله بود که تک و تنها از ۲ تا کوچه و ۳ تا خیابون رد میشد سر راه هم میرفت دنبال یه دختر اول دبستانی و با هم میرفتن مدرسه. 

 روزایی که مامانی میومد دنبالش مثل سیندرلا که به آرزوهای بزرگش رسیده باشه از خوشحالی پر درمیاورد.  

کلاس پنجم بود که سر راهش توی یکی از همون کوچه ها ، یه درختچه ی کاج کوچول موچول، هم قد و قواره خودش، شد همدم و همراز روزهای تلخ و شیرین مدرسه و چقدر سیاه بود بعد از ۴ سال وقتی به سراغ دوست قدیمی اومد که اثری ازش نبود، آخه توی اون ۴ سال از اون محله رفته بودن. 

 سال اول راهنمایی ساعت ۷ صبح یه روز سرد زمستونی، وقتی ۲ تا سگ سفید بزرگ (درست مثل بل، سگ سباستین) گشنه راهشو سد کردن، با همه ی کوچولوییش فهمید که نباید بدوه ایستاد و شجاعانه گردن یکیشونو ناز کرد. خاله ریزه از یه طرف گردن سگ رو ناز میکرد و از طرفی هم با تموم نیروی باقی مونده تو وجودش داد میزد  کمک کمک. 

بالاخره خانم همسایه وسط کوچه پیداش شد : دیشب یادمون رفت برای این سگها غذا بذاریم. 

اون روز صبح وقتی فسقل خانم به مدرسه رسید تقریبا مرده بود.

   

دبیرستان، درس وکنکور  و فوتبال و هنر هفتم.   

 دانشگاه و شاگرد اولی ترم های اولیه و مشروطیتهای ترم آخری. Party Noise Maker And Hat

کار و همکار و نامزدی و سرآغاز یه زندگی مشترک Wedding 

لبخند شایان و یه هدیه از الطاف بیکران خداوندی 

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 16:50


تولدت مبارک :-)

امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی و دست کم تا صد سال دیگه هم بتونم تولدتو تبریک بگم.

مونا شنبه 21 دی 1387 ساعت 15:32

بازم تولدت مبارک
امیدوارم همیشه همین طوری شاد و سرزنده باشی و در کنار همسر و ژسر گلت زندگی خوب و آرامی داشته باشی
دل آدم ضعف می ره برای این خاله ریزه و ای ول به شجاعتش

[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 10:20

سلام ندا جان
تولدت مبارک عزیزم
امیدوارم ۱۲۰ سال عمر با عزت داشته باشی

سلام مریم جان
مرسی از اینکه پیغام گذاشتی

فرشته دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 16:43 http://freshblog.blogsky.com

سلام ندا جان سالروز ولادت فرخنده باد عزیزم ... از راه دور و از یک شهر زیبای ساحلی در نیمکره جنوبی با آفتاب داغ تابستانی ............... می بوسمت .

جشن میلادت خجسته !

سلام فرشته جون
ممنونم
خوش بگذره

ثریا دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 19:38 http://s1921.blogsky.com

سلام . تولدتون میارک . ظاهرا دوست نداشتید با من تبادل لینک کنید . اما من لینک شما رو گذاشته بودم اگه دوست ندارید برش دارم ..........

سلام از پیام تبریکت ممنون
ما تازه باهم دوست شدیم و من با اولین پیغامی که برای پست مدل لباس گذاشته بودی لینکت کردم

یاسری دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 20:02 http://ashpazisonati.blogfa.com

با سلام وبلاگ ashpazisonati.blogfa.com خانه دوم شماست
فرهنگ ایرانی با غذا های سنتی و محلی

نازلی سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 13:47

ندا جون تولدت مبارک....(با چند روز تاخیر)

برات آرزوی بهترین ها رو دارم....

راستی چند سالت شد؟؟؟(چشمک)

ممنون عزیزم
تولد تو هم از ۲۷ روز جلوتر تبریک
فکر کردم انگلیس هستی، شاید هم باشی
ما رو یه یادش بخیر کفایت

نیکا علی نژاد سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 16:08

ندا جان تولده امسالت مبارکه ، اگه دیر شده تقصیر بابا علی ه (؛
راستی وبلاگت هم مبارکه
نیکا و علی

سلام به عروس گلم و عمو علی عزیز،
تولد من مهم نیست .مهم با هم بودنه و ممنون که به یادم هستین
یکی از آرزوهای من این بوده که ما دوستایی که از قبل از ازدواج همدیگر رو میشناسیم شاهد رشد و بزرگ شدن بچه هامون هم باشیم اما شرایط تغییر میکنه و ما از هم دور تر میشیم، شما ایشالله به سلامتی راهی لندن هستید ... پس شایان جونینو یه عروس تو دل بروی دیگه از کجا گیر بیاره ؟

فانی سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 16:59

عزیز دلم. تولدت مبارک مامانیه شایان. خیلی خوبه که هنر داری که اینارو می نویسی... کاش منم یاد بگیرم D:

مرسی فانی جان
با زحمتهای ما.
از ایمیل های هر روزت معلومه که مطلب زیاد داری و اهل سرچ کردنی.
پس دست به کار شو

احسان سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 17:24 http://nagofteh-ha.blogsky.com

فکر کنم یک کم دیر شده! اما تولدت مبارک. همیشه ساد و سلامت باشی در کنار بهزاد.

ممنون
ایشالله تولد نی نی شما رو یه روز تبریک بگم

سارا سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 19:28

سلام ندای عزیزم خاطرات خیلی قشنگی داشتی وبلاگ خیلی خوبیم شده خیلی جالبه می بوسمت ندا جونم

سلام خاله سارا ، سارا بالا (این شعر توسط شایان جونینو در کارگاه شعر سروده میشه)
وای وای چقدر هندونه........دارم میوفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد